نگارش صحفه ی ۳۱ یه انشا خب بگین ک خودتون نوشته باشین از گوگل نگین لطفا اگه عکسی چیزی دادین فقد کیفیتش خب باشه مرسی💛

❄️به نام خداوند بخشنده مهربان❄️ 🦋انشا دلخواه صفحه ۳۱کتاب 🦋 زمستان،فرزند آخر سال!!!حتما تابحال اورا دیده اید!هوای سرد و یخی،برف های پولکی و گوهر های تگرگ همه و همه گواه از آمدن زمستان میدهند! باآمدن زمستان،خورشید خجالتی پشت تکه ای از ابرهای سیاه و سفید ابریشمی مخفی میشود. زمستان دست به کار میشود....او همانند خیاطی پر استعداد، نگینهای برف را بر دامان آسمان میدوزد. ابرهای سفید و طوسی را به هم وصل میکند و آنهارا با گوی های براق تگرگ زینت میبخشد.... راستی!دیده ای که چگونه دانه های برف را میسازد؟؟؟اوبا مهارت تمام از آب، بلوری میسازد که در تمام دنیا نظیر ندارد!مگر نه اینکه هیچکدام از بلور های زیبای برف همانند هم نیستند... راستی!سوزن او کجاست؟؟؟چگونه بدون سوزن خیاطی میکند؟؟؟کسی چه میداند...شاید او سوزنی جادویی دارد...سوزنی که بااشاره دستان هنر مند او، به حرکت در می آید و شروع به دوختن میکند. از نظر من زمستان، هنرمند ترین عضو خانواده چهار نفره خود است.راستی!اونقاش هم هست... دیده ای که چگونه همه جارا سفید پوش میکند؟؟؟از تپه و کوه و دشت و دریا و درختان بگیر....تاسقف خانه ها و روی ماشینها و